برنده نهایی بازی برکناری از سمت شغلی کیست؟ (بخش سوم)

در راه بازگشت با تمام وجودم ایمان داشتم که بزودی هدیه ای که محصول این تغییر ناگهانی ست را بدست خواهم آورد و در حقیقت دلیل این تغییر برای من روشن خواهد شد.
حدود یکماه پیش از برکناری، برای آزمون طراحی شبکه، ثبت نام کرده بودم و در زمان برکناری حدودا ۱۰ روز به آزمون باقی مانده بود! مصمم بودم که امتحان را با موفقیت پشت سر بذارم و مطلقا قصد کنسل کردن آنرا نداشتم و تصور میکنم که بهترین تصمیم در آن مقطع بود. عملا در خلال آمادگی برای آزمون، مجالی برای افکار منفی و تضعیف کننده باقی نمی ماند و تمام توجه من حول آمادگی برای آزمون بود.
صبحها پس از برخاستن از خواب، در Gym ساختمان ورزش میکردم و پس از صرف صبحانه ای سالم، مشغول مطالعه و آمادگی برای آزمون میشدم. روزانه حدود یک تا دو ساعت زمان برای کاریابی اختصاص داده بودم. این برنامه ساده اما موثر آرام آرام ذهنم را تنها بروی اهدافم متمرکز کرد که بزرگترین دستاورد آن رهایی از استرس و دلواپسی های نابجا بود. در انتهای هفته اول، یک زمان مصاحبه با یکی از شرکتهای بزرگ عمرانی به من پیشنهاد شد که تا چهار مرحله پیش رفت و دست آخر فرد دیگری انتخاب شد!

به سرعت زمان آزمون فرا رسید و من با موفقیت مدرک مربوطه را دریافت کردم. در خلال ده روزی که از بیکار شدن من گذشته بود برای موقعیتهای گوناگون شغلی اقدام کرده بودم اما متاسفانه هیچکدام منجر به مصاحبه نشده بود. دوستانی که خارج از کشور زندگی میکنند بخوبی میدانند که بسیاری از موقعیتهای شغلی که در وب سایتهای کاریابی اعلام میشوند، اصطلاحا fake هستند و صرفا به منظور بروز نگاه داشتن دیتابیس شرکت آگهی دهنده اند.
با تمام دوستانم که بنوعی در فیلد مشابه کاری من هستند، تماس گرفتم و اعلام کردم که بدنبال موقعیت جدید شغلی هستم و رزومه ام را برایشان ارسال کردم. کم کم هجوم افکار منفی آغاز شد زیرا زمان به سرعت سپری میشد و روزها پی در پی میگذشتند. تصمیم گرفتم تا مانند ده روز نخست، هدفی جذاب و short term را همزمان با روال کاریابی خود تعریف و برای رسیدن به آن برنامه ریزی کنم.
مدتها بود که آموزشهای سطح پیشرفته مارکتینگ و سرمایه گذاری را در برنامه داشتم اما هرگز فرصتی برای اتمام آنها پیدا نکرده بودم. بررسی ساختار ذهنی انسانهای موفق در زمینه بازاریابی و سرمایه گذاری و نحوه عملکرد آنها، نگرشی جدید و بسیار هیجان انگیز در ذهن من ایجاد کرد. مجددا ذهن من فرصتی برای نشخوار افکار منفی نداشت در نتیجه تمام نیروی خود را صرف اهدافی میکرد که از قبل بصورت واضح مشخص شده بودند و برای رسیدن به آنها برنامه و تعهدی مدون وجود داشت.
اواخر هفته سوم بیکاری بود که تماسی از شرکتی که در حال حاضر در آن مشغول بکارم، دریافت کردم و برای مصاحبه دعوت شدم! اوایل هفته چهارم مصاحبه نخست انجام شد و مصاحبه دوم به آخر هفته موکول شد. اوایل هفته پنجم، مصاحبه سوم برگزار شد و اواسط هفته پیشنهاد کار را دریافت کردم!
در حقیقت تنها پنج هفته طول کشید تا با عنوان مهندس ارشد شبکه در محلی بسیار نزدیک به منزل مشغول بکار شوم! اما درس بزرگی که از این تغییر ناگهانی گرفتم، پذیرش تمام و کمال مسئولیتهای زندگی است.
تردیدها و افکار منفی به ما خیانت میکنند و عملا باعث فلج شدن ذهن میشوند. اگر بتوانیم راهی برای کمرنگ کردن آنها در سخترین شرایط بیابیم، قطعا در هر شرایطی موفق خواهیم شد.

از قدیم گفتن، آدم عاقل از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشه! هر روز صبح با خودم تکرار میکنم که نباید به موقعیت جدید شغلی (کارمندی) عادت کنم و یکی از اهداف من ایجاد راه نفسهای متعدد و کاملا مستقل است.
نظر شما چیه؟

۱۲ Comments

  1. farid

    مثل همیشه عالی و تاثیر گذار بود مهندس مرسی

    Reply
    • فرامرز

      ممنونم دوست عزیز و خوشحالم که مورد توجه شما قرار گرفت.

      Reply
  2. علی شهنازی

    فرامرز جان مثل همیشه ذهن خلاق و مثبت اندیشت در روانی این پروسه به کمکت اومد.
    برات آرزوی پیروزی دارم و ممنون از به اشتراک گذاشتن این تجربه ات.

    Reply
    • فرامرز

      درود علی عزیز و ممنونم که زمان گذاشتی و مطلب منو خوندی. ارادت ویژه

      Reply
  3. امیر علیرضایی

    فرامرز جان اسلام
    از خوندن این مطلب بسیار بهره بردم چرا که با زبانی بسیار شیوا و روان داستانی رو روایت کردی که به جز توایران !!! تو هر کشور توسعه یافته ای میتونه برای همه آدما اتفاق بیافته فارغ از این که چقدر توانمند و متخصص هستند و به نظرم نتیجه ای که از این ماجرا برات حاصل شده بسیار ارزشمند ه و امیدورام به زودی شاهد این باشیم که پایه های کسب و کارشخصی خودت رو بتونی شکل بدی .

    Reply
    • فرامرز

      درود امیر جان، بنده هنوز دارم درس پس میدم. آرزوی سلامتی، شادی و موفقیت برات دارم.

      Reply
  4. کورش

    فرامرز جان درود، همیشه از افکار و نوشته های زیبایت خورسند می شوم و از اینکه اراده استوار شما را می بینم بسیار انرژی می گیرم. همیشه شاد باشی درکنار ملکه و پرنسس کوچولوت

    Reply
    • فرامرز

      درود کوروش عزیز، ممنونم از زمانیکه اختصاص دادی و مطلب رو مطالعه کردی. متقابلا آرزوی سلامتی، شادی و موفقیت براتد دارم در کنار خانواده گلت.
      ارادتمند

      Reply
  5. بیژن

    فارغ از تشکر بابت اینکه با حوصله جزئیات و رویکردت رو در مورد یه مشکل نسبتا رایج و مشترک بیان کردی، باید بگم به طور کلی با نظرت موافقم. هر عقل سلیمی به صورت نظری اینو تایید میکنه که نبض حیاتت رو دست غیر ندی. ولی عموما در حد همون نظری میمونن و در تبدیلش به عمل حتی ذره ای فکر هم نمیکنن، چه برسه به عمل! ولی شرایط اکثریت طوریه که ناچار باید در کنار حرکت به سمت کارآفرینی و کسب و کار غیروابسته به غیر، باید تا مدتی از اصل “آب باریکه” تبعیت کنن. من خودم در کل معتقد به اینم که کارمندی، فروختن برکت زندگیه و به شکلی ناباورانه همون سیستم گلادیاتوری قدیمیه، سکه در برابر خون. حالا پرسش من اینه که ضمن حرکت موازی، چه زمانی باید کلا از اون آب باریکه جدا شد و صد در صد روی خط self business حرکت کرد؟ چون مطمینا ریسک و خطرات شکست متوجه self business به هیچ وجه با کار کارمندی قابل مقایسه نیست.

    Reply
    • فرامرز

      بیژن عزیز ممنونم بابت اینکه زمان صرف کردی و مطلب رو مطالعه کردی. پاسخ خیلی شفاف و مستقیمی به سوالت نمیتونم بدم بخاطر اینکه مطالعه سرگذشت افراد موفق (و یا کارآفرینان موفق) نشون میده که هیچ نسخه از پیش تعیین شده ای وجود نداره. مسلما اگر روش الف تا ی ثابتی وجود داشت،‌ همه مردم کارآفرین شده بودن یا صاحب تجارت خودشون بودن. اما در اثر کثرت مطالعه در سرگذشت افراد موفق میشه نقاط مشترکی رو پیدا کرد که دونستن اونها میتونه در مسیر پر فراز و نشیب جاده موفقیت خیلی موثر و کاربردی باشه.

      Reply
  6. ashkan

    فرامرز عزیز
    بسیار عالی و تاثیر گذار بود، امیدوارم در تمام مراحل زندگی موفق باشی.

    Reply
    • فرامرز

      خواهش میکنم اشکان عزیز
      ارادتمند

      Reply

Submit a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.