مدتها بود قصد داشتم مقاله ای در مورد تئوری های دستیابی به هدف بنویسم. علیرغم اینکه مقوله رسیدن به هدف توسط خیلی از افراد مورد بحث و بررسی قرار گرفته اما این گستردگی و تنوع اطلاعات و بعضا اشتباه؛ هیچ مسیر مشخص و روشنی را برای جویندگان راه موفقیت ترسیم نکرده است.
قبل از اینکه مطلب را ادامه دهم؛ لازم میبینم تا در مورد تئوری های رسیدن به اهداف و آرزوها اندکی صحبت کنم. پس از مطالعه و بررسی صدها جلد کتاب و شرکت در دوره های آموزشی داخل و خارج از کشور؛ به دو تئوری برای دستیابی به اهداف رسیدم.
پیش فرض: شما میدانید دقیقا در زندگی خود چه میخواهید و در هر حوزه از زندگی اهداف خود را مکتوب کرده اید.
تئوری نخست
تئوری صرفا تجسم؛ تخیل و مثبت اندیشی است که روشی عملی و گام به گام در راستای رسیدن به هدف ارائه نمیدهد. طرفداران این تئوری معمولا با اتکا به همین ذهنیت مثبت در انتظار تغییر و تحولات اطراف مینشینند! مبلغان مشهور این تئوری؛ دکتر ژوزف مورفی؛ شاگتی گوآین؛ کاترین پاندر؛ دکتر وین دایر و سایرین هستند. به ذکر این نکته اکتفا میکنم که در ایران اکثر مدرسان حوزه موفقیت (اکثرا نه همه) با استناد به کتب این افراد؛ دوره های آموزشی و سمینارهای خود را برگزار میکنند.
اگر برخی از کتابهای نوشته شده توسط این افراد را مطالعه کرده باشید احتمالا به داستانهایی برخورد کرده اید که فردی صرفا با تجسم و تخیل مثبت در باب ثروت؛ پس از چند ماه یک چک با مبلغ هنگفتی را دریافت کرده که بعنوان وجه الارث از عموی ندیده خود در آنسوی کره خاکی بوده است!
قصد ندارم درباره کارآمد یا ناکارآمد بودن این تئوری بحث کنم اما نکته ای که شایان ذکر است؛ عدم مسئولیت پذیری و فقدان عملگرایی در این تئوری موج میزند. از سویی دیگر اگر قانون احتمالات را کنار بگذاریم؛ محال است که تنها با تصور کردن یک آرزو بتوان آنرا بدست آورد. تولد یک رویا ابتدا در ذهن اتفاق میفتد اما اگر هیجان و شور و شوق حاصل از این تولد منجر به عمل و حرکت نشود؛ اندکی بعد آن رویا در ذهن دفن خواهد شد! مشهورترین مستند ساخته شده در مورد این تئوری، مستند راز است که به زبان فارسی نیز دوبله شده است.
تصور کنید که ادیسون بجای آزمودن روشهای ساخت لامپ (عملگرایی)؛ تنها آنرا در ذهن خود تصور میکرد. احتمالا تا همین امروز در روشنایی شمع بسر میبردیم!
تئوری دوم
تئوری شناخت از نحوه عملکرد سیستم عصبی انسان و چگونگی برنامه ریزی آن در جهت دستیابی به اهداف زندگی است. این تئوری بر اساس نحوه ایجاد باورهای قدرتمند و مثبت که منجر به ایجاد عادات سازنده و مثبت (عملگرایی مثبت و ناخودآگاه) میشوند برنامه ریزی شده است.
به زیان ساده؛ این تئوری علاوه بر بهره بردن از زیرساخت قوی دانش محور؛ مبتنی بر گامهای عملی است که هر فردی میتواند با کمک یک مربی کارآزموده نتایجی را که در زندگی خود مد نظر دارد؛ ایجاد کند.
یکی از برجسته ترین و شناخته شده ترین مربیان معاصر که خدمات ارزنده ای در این مورد ارائه کرده است آنتونی رابینز نویسنده بیش از دهها جلد از پرفروشترین کتب جهان است.
تیم آموزشی آنتونی رابینز تاکنون بیش از پنجاه میلیون نفر را در سراسر دنیا آموزش داده اند که برخی از این افراد؛ انسانهایی بسیار موفق در زمینه سیاست؛ اقتصاد؛ کسب و کار و غیره هستند.
میتوان از سایر افراد نظیر برایان تریسی؛ اِبِن پِگِن؛ رایان دایس؛ دارن هاردی؛ سم کارپنتر؛ مایکل گربر و استفان کاوی در اشاعه این تئوری نام برد.
تحقیق و تصمیم گیری در باب اینکه کدام تئوری را موثرتر می یابید جزو وظایف خود شماست. از آنجایی که گستردگی اطلاعات در دنیای امروزی معضل جدیدی برای بشر محسوب میشود. بر اساس تئوری که انتخاب میکنید میتوانید اطلاعات دریافتی را فیلتر کنید و هر مطلبی که در راستای تئوری مورد قبول شماست؛ برگزینید و از آن استفاده کنید.
البته انسان هوشمند کسی ست که برای ورود تئوری ها و اطلاعات متفاوت و جدید ذهن خود را پذیرا و باز نگاه دارد.
در اینجا قصد ندارم تا معایب و مزایای هر یک از این تئوری ها را برای شما تشریح کنم. ابتدا با تئوری نخست آشنا شدم و منابع زیادی را مطالعه کردم اما همیشه فقدان برنامه و طرح عملی در مسیر دستیابی به اهداف در این تئوری بچشم میخورد. پس از مدتی با منابعی از تئوری دوم آشنا شدم و آنها را موثرتر یافتم. لذا مطالعات و تحقیقاتم را حول محور تئوری دوم قرار داده و نتایج بسیار چشمگیر و عالی از آن بدست آورده ام.
از این جهت سعی کرده ام تا حد امکان؛ مقالات و تالیفاتم بر پایه تئوری دوم استوار باشند. ارائه روشهای عملی؛ گام به گام و تست شده همیشه جزو الویتهای نخست من در تولید محتواست.
۰ Comments